نوید اخگر
در خانهء ما شیر دگر آب ندارد
در خانهء ما شیر دگر آب ندارد
خشک است تن چشمه دگر تاب ندارد
خاک است و هوا گرد و غبار است
این ملت ویرانه دگر خواب ندارد
مرده است تن شهر ز بی آبی و اندوه
این شیخ بجز یک تن گنداب ندارد
کشتار و سرکوب و بیرحمی و افیون
اسلام جز این هدیهء تنتاب ندارد
تیغ است و اعدام و سرکوب زن ما
با چادر و لچک که کسی ناب ندارد
آزادی بی شرط ندای دل این مردم ما بود
قانون خدا بسته به زنجیر که آداب ندارد
قاموس فقاهت خود دین نبض ترور بود
ایران و جهان خیر نه امنیت کمیاب ندارد
اخگر به تب میکده با می زدگان گفت
خُمخانه بجز غُل غُل سیراب ندارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر