رضا پهلوی به احتمال بسیار از ایجاد یک بسیج سیاسی نه توده ای، که تمام عیار و نیرومند علیه نظم سیاسی موجود در ایران ناتوان خواهد ماند؛ دست کم به چند دلیل عمده:
- رضا پهلوی، موافقت نخبگان عمده سیاسی جامعه را همراه خود ندارد؛ تردیدی نیست که بخشی قابل اعتنا از جامعه ایران، چه به سبب نوستالژی ایران دهه 50 و چه به سبب نبود آلترناتیو به او توجه دارند، اما بخش نیرومند و تعیین کننده نخبگان جامعه ایران، همراهی با او ندارد. دگرگونی سیاسی به دست توده مردم صورت می گیرد، اما این نخبگان جامعه هستند که «معنای مسلط و هدایت کننده» جامعه را می سازند؛ ضرورت تغییر را از «آستانه آگاهی» جامعه عبور می دهند؛ تصویر یا ایماژینر تغییر را جا می اندازند.
-رضا پهلوی نه فقط موافقت نخبگان جامعه را ندارد، که مخالفت بخش هایی در خور اعتنا از آنها را هم در مقابل خود می بیند. بخشی از این مخالفان جدی، به سبب وابستگی سیاسی و اقتصادی، مسائل تاریخی و ایدئولوژیک این مخالفت را دارند و برخی دیگر هم متکی به استدلال های سیاسی خاص خود هستند. توفیق یک عامل سیاسی فقط به میزان هوادارانش یا آنها که بی طرف هستند و منفعل بستگی ندارد، بلکه به میزان مخالفت فعالی که در برابر خود می بیند هم بستگی دارد.
- نیروهای اجتماعی مخاطب رضا پهلوی مشخص نیست. در انقلاب اسلامی ایران، دانشجویان، طبقه متوسط سنتی و مدرن و روحانیت، نیروهای اجتماعی بودند که مخاطب اصلی شعارهای رهبری انقلابی و در عین حال موتورهای محرک برای دگرگونی سیاسی بودند. رهبری انقلاب اسلامی، علاوه بر روحانیت و طبقه متوسط سنتی و مذهبی، همراهی و نه قبول سیاسی طبقه متوسط جدید و دانشجویان را داشت. به طور مشخص کدام نیرو یا نیروهای اجتماعی تحت رهبری رضا پهلوی هستند؟
-رضا پهلوی ایدئولوژی بسیج گر ندارد. تردیدی نیست که حرکت های اعتراضی جمعی که منتهی به دگرگونی سیاسی شوند، نیاز به ایدئولوژی های بسیج گر دارند. ایدئولوژی انقلاب اسلامی در درون خود عناصری از اسلام گرایی، دموکراتیسم و سوسیالیسم را داشت و به این وسیله توانست هر یک از طبقات بالقوه مخاطب این ایدئولوژی ها را جذب خود کند. گرچه دموکراسی می تواند یک ایدئولوژی سیاسی بسیج گر باشد، اما در گفتار سیاسی رضا پهلوی، ایدئولوژی نه وزن و نه کارکرد چندان مهمی یافته است.
- وعده محوری و شعار محوری به جای استراتژی محوری، روش سیاسی رضا پهلوی بوده است. رضا پهلوی از آینده سخن می گوید اما چندان استراتژی روشنی جز «نافرمانی مدنی» ارائه نمی دهد. جایگاه او در این استراتژی چیست؟ نافرمانی مدنی تاکتیک است یا استراتژی؟ و یا هم استراتژی هم تاکتیک؟ سناریوی جایگزین درصورتی که نافرمانی مدنی شکست بخورد چیست؟
- کیفیت نیروهای سیاسی هوادار رضا پهلوی ناچیز و اندک است. او چندین بار به پاکسازی این هواداران و اعلام برائت از آنان دست زده است. اما خون تازه ای جایگزین این حجامت دوستان بدتر از دشمن نشده است.
-رضا پهلوی با برخی مسائل تاریخی تعیین تکلیف نکرده است. او هر از گاهی اشاره ای به اشتباهات و کاستی های دوران پدرش می کند اما به صورتی روشن و مصداقی سخن نمی گوید. صداقت سیاسی زمان قابل توجه و در خور اعتنا است و می تواند مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهد که معطوف به خود باشد. مثلا بالاخره موضع و نظر او درباره کودتای 28 مرداد چیست؟ یا موضع و نظر او درباره برخی چهره های ملی گرا که خواهی نخواهی و خوب یا بد در ایران محبوبیت در خور اعتنا دارند چیست؟
امین پرتو
- رضا پهلوی، موافقت نخبگان عمده سیاسی جامعه را همراه خود ندارد؛ تردیدی نیست که بخشی قابل اعتنا از جامعه ایران، چه به سبب نوستالژی ایران دهه 50 و چه به سبب نبود آلترناتیو به او توجه دارند، اما بخش نیرومند و تعیین کننده نخبگان جامعه ایران، همراهی با او ندارد. دگرگونی سیاسی به دست توده مردم صورت می گیرد، اما این نخبگان جامعه هستند که «معنای مسلط و هدایت کننده» جامعه را می سازند؛ ضرورت تغییر را از «آستانه آگاهی» جامعه عبور می دهند؛ تصویر یا ایماژینر تغییر را جا می اندازند.
-رضا پهلوی نه فقط موافقت نخبگان جامعه را ندارد، که مخالفت بخش هایی در خور اعتنا از آنها را هم در مقابل خود می بیند. بخشی از این مخالفان جدی، به سبب وابستگی سیاسی و اقتصادی، مسائل تاریخی و ایدئولوژیک این مخالفت را دارند و برخی دیگر هم متکی به استدلال های سیاسی خاص خود هستند. توفیق یک عامل سیاسی فقط به میزان هوادارانش یا آنها که بی طرف هستند و منفعل بستگی ندارد، بلکه به میزان مخالفت فعالی که در برابر خود می بیند هم بستگی دارد.
- نیروهای اجتماعی مخاطب رضا پهلوی مشخص نیست. در انقلاب اسلامی ایران، دانشجویان، طبقه متوسط سنتی و مدرن و روحانیت، نیروهای اجتماعی بودند که مخاطب اصلی شعارهای رهبری انقلابی و در عین حال موتورهای محرک برای دگرگونی سیاسی بودند. رهبری انقلاب اسلامی، علاوه بر روحانیت و طبقه متوسط سنتی و مذهبی، همراهی و نه قبول سیاسی طبقه متوسط جدید و دانشجویان را داشت. به طور مشخص کدام نیرو یا نیروهای اجتماعی تحت رهبری رضا پهلوی هستند؟
-رضا پهلوی ایدئولوژی بسیج گر ندارد. تردیدی نیست که حرکت های اعتراضی جمعی که منتهی به دگرگونی سیاسی شوند، نیاز به ایدئولوژی های بسیج گر دارند. ایدئولوژی انقلاب اسلامی در درون خود عناصری از اسلام گرایی، دموکراتیسم و سوسیالیسم را داشت و به این وسیله توانست هر یک از طبقات بالقوه مخاطب این ایدئولوژی ها را جذب خود کند. گرچه دموکراسی می تواند یک ایدئولوژی سیاسی بسیج گر باشد، اما در گفتار سیاسی رضا پهلوی، ایدئولوژی نه وزن و نه کارکرد چندان مهمی یافته است.
- وعده محوری و شعار محوری به جای استراتژی محوری، روش سیاسی رضا پهلوی بوده است. رضا پهلوی از آینده سخن می گوید اما چندان استراتژی روشنی جز «نافرمانی مدنی» ارائه نمی دهد. جایگاه او در این استراتژی چیست؟ نافرمانی مدنی تاکتیک است یا استراتژی؟ و یا هم استراتژی هم تاکتیک؟ سناریوی جایگزین درصورتی که نافرمانی مدنی شکست بخورد چیست؟
- کیفیت نیروهای سیاسی هوادار رضا پهلوی ناچیز و اندک است. او چندین بار به پاکسازی این هواداران و اعلام برائت از آنان دست زده است. اما خون تازه ای جایگزین این حجامت دوستان بدتر از دشمن نشده است.
-رضا پهلوی با برخی مسائل تاریخی تعیین تکلیف نکرده است. او هر از گاهی اشاره ای به اشتباهات و کاستی های دوران پدرش می کند اما به صورتی روشن و مصداقی سخن نمی گوید. صداقت سیاسی زمان قابل توجه و در خور اعتنا است و می تواند مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهد که معطوف به خود باشد. مثلا بالاخره موضع و نظر او درباره کودتای 28 مرداد چیست؟ یا موضع و نظر او درباره برخی چهره های ملی گرا که خواهی نخواهی و خوب یا بد در ایران محبوبیت در خور اعتنا دارند چیست؟
امین پرتو